یه برقی تو نگام بود که ندیدی
یه حرفی تو دلم بود که نگفتم
تو میرفتی چشام سیاهی میرفت
به دیوار تکیه دادم که نیفتم
تلاش من همیشه بی ثمر بود
چقدر حسرت کشیدم داغ دیدم
تو شبهای تمام مردم شهر
چقدر رویای بی چراغ دیدم
برای من همیشه وقت کم بود
برای با تو بودن وت کم بود
توو روزایی که ما زندگی کردیم
همیشه ادم خوشبخت کم بود
همیشه ادم خوشبخت کم بود
کنار تو چقدر آروم بودم
کنار من چقدر بی تاب بودی
چقدر دیر اومدی و زود رفتی
توو بیداری همیشه خواب بودی
چه بیرحمانهمیرفتی
با اینکه میدونستی بهت دل بسته بودم
درست وقتی ازم جداشدی که
به سختی از درون شکسته بودم
برای من همیشه وقت کم بود
برای با تو بودن وت کم بود
توو روزایی که ما زندگی کردیم
همیشه ادم خوشبخت کم بود
همیشه ادم خوشبخت کم بود
دیدگاهتان را بنویسید