من خودم یه کاروان حسرت و آهم
یکی از نرفتههای چشم به راهم
دل کنعانی و آوارهای دارم
یه فرات اشکِ توو عمق هر نگاهم
سکوت بیابونا رو دوست دارم
که فقط گریه کنم به اشتیاقت
آرزوی هق هق شبامه یک بار
زندگی کنم توو خلوت رواقت
زندگی کنم توو خلوت رواقت
منِ از قافله جا مونده کجا گریه کنم
چی میشد میون این پیادهها گریه کنم
توو مسیر تو پابرهنه شم
بلکه اینجوری آروم بشم
منِ از قافله جا مونده کجا گریه کنم
چی میشد میون این پیادهها گریه کنم
خب منم میخوام یه سفر بیام
خدمت شما آرامشم
به خدا هیشکی به هیشکی نیست توو دنیام
منم و یه دل که تقدیم نگارم
همه دورامو زدم رسیدم اینجا
فهمیدم فقط همین یه راهو دارم
جالبه هر کی با هر دینی که باشه
دل به دریا زده و توو این مسیره
مریض غیر مسلمونم میارن
که شفاشو از همین تربت بگیره
که شفاشو از همین تربت بگیره
منِ از قافله جا مونده کجا گریه کنم
چی میشد میون این پیاده ها گریه کنم
توو مسیر تو پا برهنه شم
بلکه اینجوری آروم بشم
منِ از قافله جا مونده کجا گریه کنم
چی میشد میون این پیاده ها گریه کنم...
دیدگاهتان را بنویسید